ویللغتنامه دهخداویل . [ وَ ] (ع مص ) درآمدن بدی و شر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دردمند نمودن . || مصیبت زده ساختن . || (اِ) وای . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ویللغتنامه دهخداویل . [ وَ ] (اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن . (منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ . (برهان ). نام رودی است در دوزخ ، و گویند سنگی
ویللغتنامه دهخداویل . [ وَ / وِ ] (صوت ، اِ) وای ، وآن کلمه ٔ افسوس است . (غیاث اللغات ). کلمه ٔ تقبیح و افسوس است . (برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی
ویل وائللغتنامه دهخداویل وائل . [ وَ لُن ْ ءِ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه است ویل را. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). رجوع به ویل وئیل و ویل ویل شود.
ویل وئیللغتنامه دهخداویل وئیل . [ وَ لُن ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه ٔ ویل است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ویل ویللغتنامه دهخداویل ویل . [ وَ لُن ْ وَ ی ِ ] (ع اِمرکب ) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
wileدیکشنری انگلیسی به فارسیویل، فریب، مکر، تزویر، حیله، خدعه، تلبیس، بطمع انداختن، اغوا کردن، فریفتن