ویسلغتنامه دهخداویس . (اِ) در اوستایی به معنی ده و قریه است . ده و طایفه و قبیله : میر ویس ؛ بزرگ قبیله . در زمان ساسانیان شاهزادگان را ویسپهر [ ویسپور ] یعنی زاده ٔ خانواده ٔ
ویسلغتنامه دهخداویس . [ وَ ] (ع اِ) وای . کلمه ای است که در محل رأفت و استملاح کودکان مستعمل شود. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || درویشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فقر. (اق
ویسلغتنامه دهخداویس . [ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز با 100 تن سکنه . زیارتگاهی به نام اویس قرنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ویسلغتنامه دهخداویس . [ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ویس قنسوللغتنامه دهخداویس قنسول . [ ق ُ ] (فرانسوی ، اِ) معرب ویس کنسول . قنسول یار. نایب قنسول . کنسول یار. رجوع به ویس کنسول شود.
ویس قنسوللغتنامه دهخداویس قنسول . [ ق ُ ] (فرانسوی ، اِ) معرب ویس کنسول . قنسول یار. نایب قنسول . کنسول یار. رجوع به ویس کنسول شود.
ویس پوهرلغتنامه دهخداویس پوهر. (اِخ ) رئیس ایل و رئیس یک خانواده ٔ بزرگ از هفت خاندان حکومت کننده در دوره ٔ ساسانی . عنوانی شاهزادگان خانواده ٔ شاهی را. رجوع به ایران در زمان ساسانی