ویزالغتنامه دهخداویزا. (فرانسوی ، اِ) روادید. توشیح و امضای گذرنامه از طرف هیأت سیاسی کشوری که دارنده ٔ گذرنامه قصد رفتن بدان را دارد، و آن به منزله ٔ اجازه ٔ ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است .
ویزافرهنگ فارسی عمیداجازهنامهای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه میدهد؛ روادید.
دولفین بطریشکل بورنئوییLagenodelphis hoseiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با بالههای شنا و پشتی کوچک و نوکتیز
رگهای عروقvasa vasorumواژههای مصوب فرهنگستانسرخرگها و سیاهرگهای ریزی که دیوارۀ رگهای خونی را تغذیه میکنند
پوزگالغتنامه دهخداپوزگا. [ پ ُ زِ ] (اِخ ) نام ایالتی محدود از طرف شمال و مغرب بایالت وروویج و از جنوب به عسکریه و از سوی مشرق به خرواتستان . دارای 100 هزارگز درازا و سی هزارگزپهنا و قریب 100000 تن سکنه . (قاموس الاعلام ترکی )
پوزگالغتنامه دهخداپوزگا. [پ ُ زِ ] (اِخ ) نام قصبه ٔمرکز ایالت در خطه ٔ اسکلاوونیا از کشور هنگری (مجارستان ) کنار نهر اورلیاوه ، واقع در 80 هزارگزی جنوب شرقی اسک ، دارای 5000 تن سکنه و مدرسه ٔ متوسطه ، قلعه وتجارت تنباکو و ابر
ویزاری کردنلغتنامه دهخداویزاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیزاری نمودن . بیزاری کردن : ما بیزاری کنیم از ایشان چنانکه ایشان ویزاری کردند از ما. (ترجمه ٔ قصه های قرآن ج 1 ص 38 از فرهنگ فارسی معین ).
گرمه ویزالغتنامه دهخداگرمه ویزا. [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) همان گرمه ویز است . رجوع به گرمه بیز شود.