پورشلغتنامه دهخداپورش . [رِ] (اِ) نفس . مرد : فانهم یسمون النفس پورش و معناه الرجل بسبب انها الحی فی الموجود. رجوع به ماللهند بیرونی ص 15 و 19 و 164 و <span class="hl"
گورجلغتنامه دهخداگورج . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 48 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی جنوب باختری سی پل . کوهستانی و سردسیر است و 700 تن سکن
گورزلغتنامه دهخداگورز. [ گُرْ ] (اِخ ) مرکز بخش موزل از ناحیه ٔ متز کامپانْی (در فرانسه ) با 1090 تن جمعیت . کلیسایی قدیمی به سبک گتیک و رومی در این قسمت وجود دارد.
گوریشلغتنامه دهخداگوریش . [ گ َ / گُو ] (ص مرکب ) گاوریش . احمق . گوبروت : نبود باید گوریش تا به آخر عمرکه مردمان به چنین ضحکه ها شوند سمر. مسعودسعد.گر او از این پس گوریش خوانَدم شایدوز این حدیث
طویریجواژهنامه آزادیکی از انواع عزاداری های مرسوم میان شیعیان عراق است. (منبع:سایت فرهنگی اعتقادی فطرت)