رایورانbrain trustواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد صاحبنظر نزدیک به رئیسجمهور یا نامزد ریاستجمهوری که در سیاستگذاری یا ادارۀ امور او را راهنمایی میکنند
مرجان مغزگونbrain coralواژههای مصوب فرهنگستانمرجان آبسنگسازی (reef-building coral) که در ظاهر شبیه به مغز انسان است
دکفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (مص م .) 1 - ویران ساختن ساختمان و دیوار، کوبیدن . 2 - هموار ساختن پستی و بلندی زمین . 3 - دفع کردن .
کوبیدنفرهنگ فارسی عمید۱. فرود آوردن چیزی با شدت: تخممرغ را به دیوار کوبید.۲. میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود.۳. (مصدر لازم) بهشدت برخورد کردن با چیزی: ماشین را به دیوار کوبید.۴. (مصدر متعدی) بهصدا درآوردن کوبۀ در: در را کوبیدند.۵. [عامیانه، مجاز] خراب و ویران کردن ساختمان.<br /
خرابفرهنگ فارسی عمید۱. ویران؛ مخروبه: ساختمان خراب.۲. فاقد حالت عادی: روحیهٴ خراب.۳. ازکارافتاده: دستگاه خراب.۴. گندیده؛ فاسد: میوۀ خراب.۵. آشفته: موی خراب.۶. [مجاز] بیرونق: بازار خراب.۷. [عامیانه، مجاز] بیمار؛ بدحال: حال خراب.۸. [مجاز] بدمست: مست و خراب.۹. [مجاز] نادرست
دکلغتنامه دهخدادک . [ دَک ک ] (ع مص ) کوفته کردن کسی را بیماری . (از منتهی الارب ). خردمرد کردن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). || بیمار گردیدن ، و فعل آن مجهول بکار رود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوفتن و ویران کردن وهموار نمودن . (از منتهی الارب ). کوبیدن و
ویرانلغتنامه دهخداویران . (ص ) خراب . خَرِب . بایر. غیرمسکون . مقابل آباد. بیران . لم یزرع : این خبر که مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد... (نوروزنامه ).- امثال : بر ده ویران خراج و عشر نیست . <p c
خویرانلغتنامه دهخداخویران . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . واقع در سی هزارگزی شمال باختری بوئین و پانزده هزارگزی راه عمومی . این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای سردسیر آب آن از قنات و رودخانه ٔ خررود و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گلیم و جا
شویرانلغتنامه دهخداشویران . [ ش ِ ] (اِخ ) گویا تصحیف شمیران است . رجوع به شمیران و فهرست شاهنامه ٔ ولف شود.
شهرویرانلغتنامه دهخداشهرویران .[ ش َهَْ رْ ] (اِخ ) شاره ویران . یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد در حومه ٔ شهر مهاباداست و از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است و جمعیت آن در حدود 24340 تن است و قرای مهم آن
زویرانلغتنامه دهخدازویران . [ زُ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرشیو است که در بخش مریوان شهرستان سنندج واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دوویرانلغتنامه دهخدادوویران . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع درهزارگزی شمال جوی زر و 1/5هزارگزی شوسه ٔ شاه آباد به ایلام . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رود کنگیر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران