ویرافلغتنامه دهخداویراف . (اِخ ) در روایات پهلوی موبدی پارسا به زمان ساسانیان که سفر روحانی به جهان مینوی کرد. || نام پدر اردای پیغمبر است (برهان ) (آنندراج )، اما گفته ٔ این دو
ارداویرافلغتنامه دهخداارداویراف . [ اَ ] (اِخ ) (ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده ٔ پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه ٔ اوست . برخی از مستشرقین مانند بارتِ
جاماسب اسانالغتنامه دهخداجاماسب اسانا. [ ] (اِخ ) نام شخصی است که بخشی از منظومه ٔ اردای ویرافنامه را در هند بچاپ رسانیده . او را جاماسپجی نیز گویند. (از مزدیسنا ص 361، 476، 484).
ارداویراف نامهلغتنامه دهخداارداویراف نامه . [ اَ م َ ] (اِخ ) نام کتابی بزبان پهلوی که در آن شرح معراج ارداویراف دستور مندرجست . نام این کتاب بپهلوی اَردای ویراف نامَک است . کتاب مزبور مج
مینوروشنلغتنامه دهخدامینوروشن . [ رَ وِ ] (ص مرکب ) مینوروش . پاک رفتار : و این مرد ویراف است که از او پاکیزه تر و مینوروشن تر و راستگوی تر کسی نیست . (دیباچه ٔ ترجمه ٔ پارسی ارداوی
اردالغتنامه دهخدااردا. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) ارتا. ارت . ارد. مأخوذ از اَرتَه و اَرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس . این کلمه بصورت