ویدالغتنامه دهخداویدا. (ص ، اِ) پیدا و هویدا و ظاهر. || درد و الم و آزار. و به این معنی به فتح اول هم گفته اند و اصح این است . (برهان ). || وید. گُم ، در برابر پیدا. (برهان ) (آ
ویدا شدنلغتنامه دهخداویدا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم شدن . کاستن : امیرا جان شیرین برفشانم اگر ویدا شود یکبارگی عمر . دقیقی (از صحاح الفرس ).رجوع به ویدا شود.
ویدآبادلغتنامه دهخداویدآباد. (اِخ ) بیدآباد. در معجم البلدان ویذآباد ضبط کرده و نویسد محله ٔ بزرگی است از اصفهان و منسوب بدانجا را ویذآبادی گویند و آن همین بیدآباد معروف است . (از
ویدادگرلغتنامه دهخداویدادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بیدادگر. ظالم . ستمکار : و کیست ویدادگرتر از آنکه وادارد مزکتهای خدای ... (ترجمه ٔ قصه های قرآن 1:19 از فرهنگ فارسی معین ).
ویدا شدنلغتنامه دهخداویدا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم شدن . کاستن : امیرا جان شیرین برفشانم اگر ویدا شود یکبارگی عمر . دقیقی (از صحاح الفرس ).رجوع به ویدا شود.
ویدآبادلغتنامه دهخداویدآباد. (اِخ ) بیدآباد. در معجم البلدان ویذآباد ضبط کرده و نویسد محله ٔ بزرگی است از اصفهان و منسوب بدانجا را ویذآبادی گویند و آن همین بیدآباد معروف است . (از