آلوگردهلغتنامه دهخداآلوگرده . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شاهلوک . شاهلوج . آلوزرد. رجوع به آلوزرد شود.
آلوگردهلغتنامه دهخداآلوگرده . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شاهلوک . شاهلوج . آلوزرد. رجوع به آلوزرد شود.
قردلغتنامه دهخداقرد. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن وگرد کردن . گویند: قرد فی السقاء؛ گرد کرد در مشک روغن یا شیر را. || ورزیدن . (منتهی الارب ).