وکیلفرهنگ مترادف و متضاد۱. نماینده ۲. پیشکار، کارگزار، مباشر، ناظر ۳. قایممقام، گماشته، مامور، ناظر، نایب، وصی ۴. قیم، ولی ۵. قانوندان، مدافع ۶. سرجوخه
میانجیگری خانوادهfamily mediationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن شخص ثالث و بیطرفی که معمولاً یک متخصص سلامت روان یا وکیل مجرب است، به افراد خانواده برای حل تعارض و توافق در مورد مسائلی مانند طلاق یا حضانت
دارسیلغتنامه دهخدادارسی . (اِخ ) ویلیام ناکس دارسی تبعه ٔ انگلستان در سال 1848 م . به جهان آمد. در 17سالگی با خانواده ٔ خود به استرالیا مهاجرت کرد. پدرش وکیل دعاوی بود و به این ت
عارف قزوینیلغتنامه دهخداعارف قزوینی . [ رِ ف ِ ق َ ] (اِخ ) نام وی میرزا ابوالقاسم معروف به عارف قزوینی فرزند ملاهادی وکیل است . به سال 1300 هَ . ق . / 1262 هَ . ش . در قزوین متولد شد.
گاندیلغتنامه دهخداگاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هن
لولیانلغتنامه دهخدالولیان . (اِ) ج ِ لولی . رجوع به لولی شود : خبر شکست او (یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه ٔ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زند