وژهلغتنامه دهخداوژه . [ وَ ژَ / ژِ ] (اِ) وجب ، و آن مقداری باشد از دست مابین انگشت بزرگ و انگشت کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شِبْر. (آنندراج ) (برهان ). بدست . (
وجهدیکشنری عربی به فارسیسفارش کردن به , امرکردن , مقررداشتن , بهم متصل کردن , جهت يابي , راهنمايي , توجه بسوي خاور , اشناسازي
واهاًلغتنامه دهخداواهاً. [ هَن ْ] (ع صوت ) کلمه ٔ تحسین که در مقام تعجب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). واهاً له (و قدیترک تنوینه )، کلمه ای است که وقت شگفت بر چیزی خوشایند گوین
پنکلغتنامه دهخداپنک . [ پ َ ن َ ] (اِ) وجب باشد که به عربی شبر خوانند. (برهان قاطع). وژه . (آنندراج ).
دیوار هالکلغتنامه دهخدادیوار هالک . [ دی ل َ ] (اِ مرکب ) دیوار مالک ؟ وصعة (مرغی است ). (زمخشری ). دال بزه . (یادداشت مؤلف ). مرغی شبیه گنجشک و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). دال وژه