وَقَعَفرهنگ واژگان قرآنواقع شد - به وقوع پيوست - فرا رسيد (ترکیب "وقع علی" معنی "لازم شد" می دهد .عبارت "فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى ﭐللَّهِ "یعنی پاداش دادن به او بر خدا لازم شد(البت
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وُ ] (ع ص ) آبگیرناک . (منتهی الارب ): امکنة وقع؛ جاهای آبگیرناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وُق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) وقوع . ج ِ واقع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). به معنی مرغ فرودآینده از هوا. (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به واقع ش
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وَ ] (ع مص ) دردناک گردیدن گوشت پا از درشتی و سنگناکی زمین . (از اقرب الموارد). || پابرهنه رفتن . (اقرب الموارد). شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وُ ] (ع ص ) آبگیرناک . (منتهی الارب ): امکنة وقع؛ جاهای آبگیرناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وُق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) وقوع . ج ِ واقع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). به معنی مرغ فرودآینده از هوا. (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به واقع ش
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وَ ] (ع مص ) دردناک گردیدن گوشت پا از درشتی و سنگناکی زمین . (از اقرب الموارد). || پابرهنه رفتن . (اقرب الموارد). شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وَ ق َ ] (ع مص ) دردناک گردیدن پای کسی از زمین درشت و سنگ . (منتهی الارب ). دردمند شدن پای از درشتی زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || سوده و تنگ شدن پای و
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وَ ق ِ ] (ع ص ) ابر که در آن امید باران باشد، یا ابر تنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).رجوع به وَقْع شود. || پای و سم سوده از سنگ و از زمین