وانگرستنلغتنامه دهخداوانگرستن . [ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پس دیدن . (آنندراج ) || التفات . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بغور تمام نگرستن چیزی را. (آنندراج ).
تانینگ وانگلغتنامه دهخداتانینگ وانگ . (اِخ ) یا «چوئن » پسر «فویون » خاقان یکی از طوایف ترک که در اوائل قرن هفتم میلادی میزیست و بکمک امپراتور چین به سلطنت رسید. رجوع به احوال واشعار ر
وهنگلغتنامه دهخداوهنگ . [ وِ هََ ] (اِ) حلقه ٔ چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. (برهان ) (انجمن آرا) : چون برون کرد زو هماره وهنگ در
ونکلغتنامه دهخداونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر
شکللغتنامه دهخداشکل . [ ش َ ] (ع مص ) پوشیده شدن کاری و مشتبه شدن . || رسیدن بعض انگور و یا سیاه گردیدن و به پختن درآمدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || مق
طلحندلغتنامه دهخداطلحند. [ طَ ح َ ] (اِخ ) پسر مای شاهزاده ٔ هندی . پدر وی مای برادر جمهور پادشاه هندوان بوده که بگفته ٔفردوسی از کشمیر تا مرز چین حکم او را گردن نهاده داشتند و ب