وه وهلغتنامه دهخداوه وه . [ وَه ْ وَه ْ ] (صوت ) خه خه . زه زه ! به به . بخ بخ . بارک اﷲ. آفرین . احسنت . تبارک اﷲ. ماشأاﷲ. به نام ایزد. تعالی اﷲ. زه . زهی . (یادداشت مرحوم دهخد
وحوحلغتنامه دهخداوحوح . [ وَح ْ وَ ] (ع ص ) مرد سبک شتاب کار نیک چست و توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد شتابکار چست و چالاک . (ناظم الاطباء). || سگ بانگ کننده . وحواح . (من
وهوهلغتنامه دهخداوهوه . [ وَهَْ وَه ْ ] (ع ص ) فرس وهوه ؛ اسب شادمان .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وهواه شود.
وهلغتنامه دهخداوه . [ وَه ْ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گوین
وهلغتنامه دهخداوه . [ وَه ه ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن . (از اقرب الموارد). گویند: وَه ّ من هذا؛ به تنوین ، یعنی وَه ّ، چون اف اف . (از منتهی الارب ).
فافالغتنامه دهخدافافا. (ص ) بدیع. و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده (!) بمعنی خوب خوب ، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند. (آنندراج ). چیزی بدیع و نیکو.(اوبهی ). هر چیز نیکو و
به بهلغتنامه دهخدابه به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (صوت ) کلمه ای که در خوش آیند و تحسین گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. (فرهنگ فارسی معین ). وه وه . بخ بخ .
خه خهلغتنامه دهخداخه خه . [ خ َه ْ خ َه ْ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین خوشا. مرحبا. به به . بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). وه وه . زه زه . بخ بخ . احسنت . آفرین . تبارک اﷲ. (یادداشت مؤلف ) :
سگ دللغتنامه دهخداسگ دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل . (آنندراج ) (رشیدی ) : خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وه وه عوا شنوند. خاقانی .همه کس عاشق دنیا