وهنلغتنامه دهخداوهن . [ وَ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ). سستی کردن در کار و سست گردیدن در بدن . (اقرب الموارد). سست شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترت
وهنلغتنامه دهخداوهن . [ وَ هََ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سست شدن . || سست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لازم و متعدی استعمال ش
وحنلغتنامه دهخداوحن . [ وَ ح َ ] (ع مص ) گل اندودن . (منتهی الارب ). گل اندود کردن . (ناظم الاطباء).
وَهَنَفرهنگ واژگان قرآنسست شد - ناتوان شد(کلمه وهن به معناي ضعف در خلقت و جسم ، و يا در خُلق (اراده) است )
وهن آبادلغتنامه دهخداوهن آباد. [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان فشافویه ٔ بخش ری شهرستان تهران واقع در 10هزارگزی باختری راه شوسه ٔ قم با 1190 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ،
وَهَنَفرهنگ واژگان قرآنسست شد - ناتوان شد(کلمه وهن به معناي ضعف در خلقت و جسم ، و يا در خُلق (اراده) است )
وهن آبادلغتنامه دهخداوهن آباد. [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان فشافویه ٔ بخش ری شهرستان تهران واقع در 10هزارگزی باختری راه شوسه ٔ قم با 1190 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ،
وهنانلغتنامه دهخداوهنان . [ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 625 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
وهنانةلغتنامه دهخداوهنانة. [ وَ ن َ ] (ع ص ) زنی که در وی اندکی سستی و فتور باشد وقت برخاستن و رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
وهندهلغتنامه دهخداوهنده . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 2 هزارگزی راه شوسه . دامنه و سردسیری است با 630 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ جلیل