وهقلغتنامه دهخداوهق . [ وَ ] (ع مص ) بند کردن چیزی را. (منتهی الارب ). کمند در گردن کسی یاچیزی انداختن . (اقرب الموارد). || بازداشتن از آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنند
وهقلغتنامه دهخداوهق . [ وَ هََ ] (ع اِ) کمند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ج ، اوهاق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وهوق . (مهذب الاسماء) : نه منج
اوهاقلغتنامه دهخدااوهاق . [ اَ] (ع اِ) ج ِ وَهَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کمندها. (آنندراج ). رجوع به وهق شود.
کمندلغتنامه دهخداکمند. [ ک َ م َ ] (اِ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. (آنندراج
کشکنجیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. فلاخن بزرگ سنگانداز؛ قلعهکوب: ◻︎ دادِ جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد / آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ (منوچهری: ۶۱).۲. سنگی که با منجنیق به سوی حصار و قلعه
حاجی سلیمانلغتنامه دهخداحاجی سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) کاشانی از شعرای مائه ٔ دوازدهم و اوائل مائه ٔ سیزدهم هجری است . تخلص او صباحی و از مردم بیدگل ، از توابع کاشان میباشد وی در عصر
چرخلغتنامه دهخداچرخ . [ چ َ ] (اِ) فلک سیارگان بود. (فرهنگ اسدی ). آسمان و فلک . (برهان ). فلک . (جهانگیری ). کره . سپهر و آسمان و کره ٔ فلکی . (ناظم الاطباء). آسمان به اعتقاد