وماءلغتنامه دهخداوماء. [ وَم ْءْ ] (ع مص ) اشاره کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اشاره کردن به ابرو یا دست و جزآن ، و این لغتی است در ایماء. (از اقرب الموارد).
وراءدیکشنری عربی به فارسیعقب , پشت سر , باقي کار , باقي دار , عقب مانده , داراي پس افت , عقب تراز , بعداز , ديرتراز , پشتيبان , اتکاء , کپل , نشيمن گاه
ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ ذُل ْ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ادیب نطنزی ابوعبداﷲ حسین بن ابراهیم (یا) محمد نطنزی ملقب بذواللسانین . او راست : کتاب دستور اللغة و خلاص . لغت مترجم عربی
زبالةلغتنامه دهخدازبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). از ضواحی مدینه است و این سخن رجاجی است . و ابن خردادبه گوید: مسافت میان بغداد و مدینه را زباله نام داده اند