ول کردندیکشنری فارسی به انگلیسیabandon, abandonment, desist, disengage, drop, leave, loose, loosen, relax, relinquish, unclasp, unloose
ول کردنلغتنامه دهخداول کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ول دادن . سر دادن . رها کردن . آزاد کردن . || از دست نهادن . || ترک گفتن . ادامه ندادن .- ولش کردن ؛ در تداول ، و
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن
میلاهلغتنامه دهخدامیلاه . (ع ص ) باد سخت . (منتهی الارب ، ماده ٔ ول هَ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ماده شتر اندوهناک بر گم کردن گشنی که به همراه آن پرورش یافته . || ماده شتر س
اطلاقلغتنامه دهخدااطلاق . [ اِ ] (ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ا
رها کردنلغتنامه دهخدارها کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . واکردن . (ناظم الاطباء) : به دو بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا به منت احسان باشد اح
ماندنلغتنامه دهخداماندن . [ دَ ] (مص ) توقف کردن . (ناظم الاطباء). توقف کردن . درنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ایرانی باستان ، من . پهلوی ، ماندن . پارسی باستان و اوستا،