ولیدلغتنامه دهخداولید. [ وَ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عبدالملک (86-96 هَ . ق .). از خلفای اموی . به روزگار خلافت وی مغرب الاقصی (مراکش ) و اندلس و ماوراءالنهر و قسمتی از هندوستان فتح
ولیدلغتنامه دهخداولید. [ وَ ] (اِخ ) پدر خالد، سردار معروف اسلامی . رجوع به خالد شود : کجا شدند صنادید و سرکشان قریش زمنکران که مر ایشان بدند بس منکرولید و حارث و بوجهل و عتبه و
ولیدلغتنامه دهخداولید. [ وَ ] (اِخ ) دهمین از شرفای حسنی مراکش (1040 - 1045 هَ .ق ). رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
ولیدلغتنامه دهخداولید. [ وَ] (ع ص ، اِ) زاده . (منتهی الارب ). مولود هنگامی که تولد میشود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || کودک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء)
ولیدآبادلغتنامه دهخداولیدآباد. [ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برچلو از بخش وفس شهرستان اراک . سکنه ٔ آن 356 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ولیداتلغتنامه دهخداولیدات . [ وُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر لدات ج ِ لدة به معنی همزاد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولیدالابانلغتنامه دهخداولیدالابان .[ وَ دُل ْ اَ ] (اِخ ) از محدثان است . در اصفهان سکونت داشت و به سال 310 هَ . ق . در همانجا وفات کرد.
ولیدونلغتنامه دهخداولیدون . [ وُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر لدون ج ِ لدة به معنی همزاد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولیدآبادلغتنامه دهخداولیدآباد. [ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برچلو از بخش وفس شهرستان اراک . سکنه ٔ آن 356 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ولیداتلغتنامه دهخداولیدات . [ وُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر لدات ج ِ لدة به معنی همزاد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولیدالابانلغتنامه دهخداولیدالابان .[ وَ دُل ْ اَ ] (اِخ ) از محدثان است . در اصفهان سکونت داشت و به سال 310 هَ . ق . در همانجا وفات کرد.