ولوغلغتنامه دهخداولوغ . [ وُ ] (ع مص ) ولغ [وَ / وُ ] . وَلَغان . آب خوردن سگ به اطراف زبان ازظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به
اولغلغتنامه دهخدااولغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) ولوغ کننده تر: اولغ من کلب ؛ بیش از سگ ولوغ کننده . (مجمع الامثال ).
ولغلغتنامه دهخداولغ. [ وَ / وُ ] (ع مص ) ولوغ . وَلَغان . به اطراف زبان آب خوردن سگ از ظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن (و این معنی از باب حسب و سمع نیز آید). (منتهی
ولغانلغتنامه دهخداولغان . [ وَ ل َ ] (ع مص ) ولغ. ولوغ . به اطراف زبان آب خوردن سگ از ظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ولوغ و و
اقروةلغتنامه دهخدااقروة. [ اَق ْ رُ وَ ] (ع اِ) ج ِ قَرو، بمعنی کاسه ٔ چوبین و کاسه برای ولوغ سگ . (از اقرب الموارد). رجوع به قرو شود.
خاک مال کردنلغتنامه دهخداخاک مال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین آوردن پهلوان را. (غیاث اللغات ). || شستن با مالیدن خاک و آب با هم بچیزی . || تطهیر: ولوغ کلب را خاک مال کنند و سپس