ولفلغتنامه دهخداولف . [ وَ ] (ع مص ) وِلاف . اِلاف . ولیف . پی درپی درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولفلغتنامه دهخداولف . [ وُ ] (اِخ ) فریتس . دانشمند آلمانی ، ترتیب دهنده ٔ فهرست لغات شاهنامه ٔ فردوسی است و آن کاری بس ارجمند و عظیم است .
ولفرالغتنامه دهخداولفرا. [ وَ ل َ ] (اِخ )دهی از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 150 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).