وشتهلغتنامه دهخداوشته . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 782 تن . آب آن از رودخانه ٔ گرین . محصول آنجا غلات ،
گشتاسبلغتنامه دهخداگشتاسب . [ گ ُ ] (اِخ ) در اوستا و پارسی باستان ویشتاسپه (یونانی اوستاسپس ) مرکب از دو جزء ویشته بمعنی از کار افتاده یا ترسو و محجوب و جزء دوم اسپه همان اسپ است
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ابی وقاص ، ملقب به مرقال . صحابی است وی برادرزاده ٔ سعدبن ابی وقاص و از سرداران عرب بود. در روز فتح مکه اسلام آورد و بعد از فتح
غراللغتنامه دهخداغرال . [ غ َ ] (اِخ ) همدانی . صحابی است . سیف اشعاری درباره ٔ وی در ردة سروده است که در آن اسود العنسی کذاب را هجو می کند وکسانی را که وی را کشتند میستاید از آ
شکسته دللغتنامه دهخداشکسته دل . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) پریشان خاطر. ملول . باملالت . (ناظم الاطباء). استعاره ٔ مشهور است . (آنندراج ). دل شکسته . عمید. معمود. شکسته خاطر