ولدةلغتنامه دهخداولدة. [ وِ دَ] (ع اِ) ج ِ ولید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). رجوع به ولید شود.
عمالجةلغتنامه دهخداعمالجة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از ولدة، در جبل سمعان ، از نواحی حلب . این فرقه دارای بیست خیمه باشند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة).
تربجلغتنامه دهخداتربج .[ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) مهربان شدن بر بچه ٔ خود: تَرَبَّجَت ْ علی ولدها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهربان شدن ناقه بر بچه ٔ خود. (اقرب الموارد). ||
ابوحفص برمکیلغتنامه دهخداابوحفص برمکی . [ اَ ح َ ص ِ ب َ م َ ] (اِخ ) او راست : کتاب حکم الوالدین فی مال ولدهما. و کتاب الصیام . (کشف الظنون ).
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت عطاردبن حاجب التمیمیة. زوج عبداﷲبن ابی ربیعة الصحابی و والدة ولده عبدالرحمن . ذکرها الزبیربن بکار. (الاصابة ج 8 ص 182).
ارهانلغتنامه دهخداارهان . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). بگرو نهادن . (کنزاللغات ). || گرو بستن با کسی فرزند خود را: ارهن ولده به . (منتهی الارب )