ولبلغتنامه دهخداولب . [ ] (اِ) درختی است . نوعی از یتوعات است و به قدر ذرعی و برگش شبیه برگ شربین و مورْد. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
ولباللغتنامه دهخداولبال . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنه ٔ آن 560 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ولباللغتنامه دهخداولبال . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنه ٔ آن 560 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کشک و لبولغتنامه دهخداکشک ولبو. [ ک َ ک ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشکه لبو. خوراکی است که از کشک سائیده و آب گرفته و خرده های لبو فراهم آورند. کشک لبو. (یادداشت مؤلف ).
تفلیلغتنامه دهخداتفلی . [ ت َ ف َل ْ لی ] (ع مص ) برآوردن شپش از سر ولباس . (از اقرب الموارد). || کاویدن پرنده با منقار میان پرهای خود را. (از اقرب الموارد).