ولادهلغتنامه دهخداولاده . [ وِ دَ / دِ ] (اِ) چرم یا چوب مدوری را گویند که در گلوی دوک کنند تا ریسمان که رشته شود از دوک بیرون نرود، و آن را به عربی فلکه خوانند. (برهان ) (از آنندراج ) (سروری ).
ولادهفرهنگ فارسی معین(وِ دِ یا دَ) (اِ.) قطعه ای از چرم یا چوب مدور که در گلوی دوک نصب کنند تا ریسمان رشته شده از دوک بیرون نرود، فلکه .
پولادهلغتنامه دهخداپولاده .[ دَ / دِ ] (اِ) جنس فولاد. جوهر پولاد : پولاده ٔ تیغ مغزپالای سرهای سران فکنده در پای .نظامی .
ولادةلغتنامه دهخداولادة. [ وِ دَ ] (ع مص ) وِلاد. اِلادة. لِدَة. مولد. زادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). زاییدن . (برهان ). وضع حمل کردن . (اقرب الموارد). ولادت . رجوع به ولادت شود.
ولادةلغتنامه دهخداولادة. [وَل ْ لا دَ ] (ع ص ) مبالغه است والده را، به معنی بسیار زاینده : صحبة فلان ولاّدة الخیر. (اقرب الموارد).
ولودیةلغتنامه دهخداولودیة. [ وَ دی ی َ ] (ع اِمص ) کودکی و خردی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وُلودیة شود.
ولودیةلغتنامه دهخداولودیة. [ وُ دی ی َ ] (ع اِمص ) کودکی و خردی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستم . (منتهی الارب ). جفا. (اقرب الموارد). || کم مهربانی . (منتهی الارب ). قلت رفق . || کم دانشی به کارها چون کار کودکان . (از اقرب الموارد).
پولادهلغتنامه دهخداپولاده .[ دَ / دِ ] (اِ) جنس فولاد. جوهر پولاد : پولاده ٔ تیغ مغزپالای سرهای سران فکنده در پای .نظامی .