زایشدیکشنری فارسی به انگلیسیbearing, birth, breeding, childbearing, childbirth, generation, parturition
زایشلغتنامه دهخدازایش . [ ی ِ ] (اِمص ) زائیدن . (آنندراج ) (برهان قاطع). اسم مصدر زائیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عمل وضع حمل : ستوران هم از اول زایش آشناور باشند. (جامع الحک
زایشگاهلغتنامه دهخدازایشگاه . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) (از: زایش + گاه پسوند مکان ). مولد. مؤسسه ای که در آنجا اطباو اسباب برای زایانیدن آبستنها مهیا است . زایشگه .