وقیطلغتنامه دهخداوقیط. [ وَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی تاریخی است از ایام معروف عرب . رجوع به مجمع الامثال میدانی و اقرب الموارد شود.
وقیطلغتنامه دهخداوقیط. [ وَ ] (ع ص ) مرد گران جسم کسل مند از بیخوابی شب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هر گران اندام ازضرب یا از اندوه (منتهی الارب ) (آنندراج
وقیحدیکشنری فارسی به انگلیسیaudacious, barefaced, brazen, daring, flagrant, foulmouthed, immodest, insolent, obscene, obscenity, off-color, raunchy, raw, rude, shameless
اقاطلغتنامه دهخدااقاط. [ اِ ] (ع ص ، اِ) وِقاط. ج ِوَقیط، بمعنی مرد گران جسم کسل مند از بیخوابی شب . (منتهی الارب ). رجوع به وقیط شود. || ج ِ وَقْط، بمعنی گو در زمین درشت یا گو
ضرارلغتنامه دهخداضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن القعقاع بن معبدبن زرارة. از سواران عرب که در وقعه ٔ وقیط بکر و تمیم اسیر گرفته شد. وی صحابی است . (عقدالفرید ج 6 ص 46). صاحب عیون الاخب
طلبسةلغتنامه دهخداطلبسة. [ ] (اِخ ) ابن زیاد،از بنی ربیعة. کسی که در یوم وقیط، حنظلة المأمون بن شیبان بن علقمة را اسیر کرد. (عقدالفرید ج 6 ص 46).
غرزبن اسودلغتنامه دهخداغرزبن اسود. [ غ َ زُ ن ُ اَس ْ وَ ] (اِخ ) الغرزبن اسودبن شرید از بنی سنان . از کسانی بود که یوم الوقیط (جنگ وقیط) را دریافت . (عقدالفرید چ 1 قاهره ج 6 ص 46).