وقیدلغتنامه دهخداوقید. [ وَ ] (ع اِ) هیزم . (منتهی الارب ). آنچه بدان آتش افروزند، مثل هیزم وکاه . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
وقیدیةلغتنامه دهخداوقیدیة. [ وَ دی ی َ ] (ع اِ) نوعی از بزان . (منتهی الارب ). نوعی از بُزان درشت و به رنگ سرخ ، و معروف تر رقیدیة است . (از اقرب الموارد).
وقیدیةلغتنامه دهخداوقیدیة. [ وَ دی ی َ ] (ع اِ) نوعی از بزان . (منتهی الارب ). نوعی از بُزان درشت و به رنگ سرخ ، و معروف تر رقیدیة است . (از اقرب الموارد).
هیزملغتنامه دهخداهیزم . [ زُ ] (اِ) وقاد. وقید.وقود. (منتهی الارب ). حطب . هیمه . چوب برای سوختن . چوب خشک سوختنی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی
سجنلغتنامه دهخداسجن . [ س ِ ] (ع اِ) زندان و بازداشت . (منتهی الارب ). زندان وقیدخانه . (غیاث ). زندان . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن ). محبس . (اقرب الموارد) : قال رب
وقودلغتنامه دهخداوقود. [ وَ ] (ع اِ) هیزم آتش انگیز. (مهذب الاسماء). آتش گیره . هیزم . (منتهی الارب ). آنچه بدان آتش افروزند. (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). فروزینه ٔ آتش . (منت
هل من مزیدلغتنامه دهخداهل من مزید. [ هََ م ِ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) مقتبس از قرآن (30/50) است . صورت ترکیبی این جمله تأویل به مصدر میشود و به جای «بیشتر خواستن » و «افزون