وقت نهادنلغتنامه دهخداوقت نهادن . [ وَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت کردن . توقیت . (ترجمان القرآن ).
وَقَعَفرهنگ واژگان قرآنواقع شد - به وقوع پيوست - فرا رسيد (ترکیب "وقع علی" معنی "لازم شد" می دهد .عبارت "فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى ﭐللَّهِ "یعنی پاداش دادن به او بر خدا لازم شد(البت
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وُ ] (ع ص ) آبگیرناک . (منتهی الارب ): امکنة وقع؛ جاهای آبگیرناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وقعلغتنامه دهخداوقع. [ وَ ] (ع مص ) دردناک گردیدن گوشت پا از درشتی و سنگناکی زمین . (از اقرب الموارد). || پابرهنه رفتن . (اقرب الموارد). شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
وقرلغتنامه دهخداوقر. [ وَ ] (ع مص ) گران گردیدن گوش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گران کردن گوش را. (منتهی الارب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب ع
عزتلغتنامه دهخداعزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی . (ناظم الاطباء). ارجمندی . (المصادر زوزنی ). کرامت . (زمخشری ). بزرگی . عزة.رجوع به عزة
تندسلغتنامه دهخداتندس . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) بر زمین افتادن و دست بر دهان نهادن ، یقال : ندس به الارض فتندس ؛ ای وقع فوضع یده علی فمه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از آنند