وقذلغتنامه دهخداوقذ. [ وَ ] (ع اِمص ) ضرب سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کتک سخت . (ناظم الاطباء). || (مص ) بر زمین زدن کسی را و افکندن . (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد) (منتهی
وقظلغتنامه دهخداوقظ. [ وَ ] (ع مص ) بر زمین افکندن یا زدن و سست گردانیدن . || همیشگی ورزیدن بر چیزی . || گران سنگ گردیدن به ضرب . وفعل آن به طور مجهول استعمال شود. || (اِ)حوض خ
قذاءلغتنامه دهخداقذاء. [ ق ِ ] (ع مص ) مقاذاة. پاداش دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: قاذتیه مقاذاتاً وقذاء؛ پاداش دادم آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قذةلغتنامه دهخداقذة. [ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ) پر تیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُذَذ. || کیک . ج ، قِذّان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کرانه ٔ شرم زن . (منته
یالغتنامه دهخدایا. (ع حرف ندا) حرف ندا برای دور است حقیقة یا حکماً و برای ندای نزدیک باشد و گفته اند مشترک است میان دور و نزدیک و گفته اند برای بین دور و نزدیک و متوسط است . و