وقت اضافهextra time, over time, extra 2واژههای مصوب فرهنگستانوقتی که در صورت تساوی، در پایان وقت قانونی بازی یا مسابقه در نظر گرفته میشود تا برندۀ بازی مشخص شود
وقتدیکشنری عربی به فارسیوقت , زمان , گاه , فرصت , مجال , زمانه , ايام , روزگار , مد روز , عهد , مدت , وقت معين کردن , متقارن ساختن , مرور زمان را ثبت کردن , زماني , موقعي , ساعتي
پیشلغتنامه دهخداپیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشید
طبسلغتنامه دهخداطبس . [ طَ ب َ ] (اِخ ) شهرستانی است در خراسان ، اعجمی است . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). نام قصبه ای ، در معجم البلدان آورده : اصطخری گفته است طبس شهری است ک
تمدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تطویل، طول دادن، طولانی کردن، فرسایش وقتکشی، تاخیر وقت اضافی، اضافهکاری
اضافةلغتنامه دهخدااضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب
چشمه ٔ وقت و ساعتلغتنامه دهخداچشمه ٔ وقت و ساعت . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ وَت ُ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمه ٔ متناوب . هر چشمه که آب آن در ساعات و روزهای معین جاری شود و در ساعات و