وقاعلغتنامه دهخداوقاع . [ وِ ] (ع مص ) مواقعه . درافتادن . (دهار). || جماع کردن . آرمیدن با زن . نزدیکی کردن . مخالطت نمودن با زن . مقاربت کردن . مجامعت نمودن با زن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) مجامعت . جماع . مقاربت . آمیزش . آمیغ. آمیغه . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) ج ِ وقیعه . (منتهی ال
وقاعلغتنامه دهخداوقاع . [ وَ ] (ع اِ) داغ که بر دو کرانه ٔ ران ستور باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وقاعلغتنامه دهخداوقاع . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) وقاعة. غیبت کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل وقاع ؛ مرد غیبت کننده مردم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وقاحلغتنامه دهخداوقاح . [ وَ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد بی شرم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || امراءة وقاح الوجه ؛ زن بی شرم . (منتهی الارب ). زن بی رو. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || مرد جری بر ارتکاب بزه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
وقاهلغتنامه دهخداوقاه . [ وُ ] (ع ص ، اِ) خادم کلیسا. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وقایعلغتنامه دهخداوقایع. [ وَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ وقیعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- وقایع العرب ؛ ایام حروب و اخبار ایشان . (از منتهی الارب ). روزهای جنگ تازیان و داستانهای تازیان . (ناظم الاطباء). اخبار کارزارها. (غیاث اللغات ) (آنندراج
وقایةلغتنامه دهخداوقایة. [ وَ ی َ ] (ع مص ) نگاه داشتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وقاء. (اقرب الموارد). || (اِمص ) حفاظت و حراست و نگهبانی و وقایت . (ناظم الاطباء). محافظت و نگهبانی . || (اِ)آنچه بدان کتاب را نگاه دارند. (اقرب الموارد). مقوا
وقاعةلغتنامه دهخداوقاعة. [ وَق ْ قا ع َ ] (ع ص ) مرد غیبت کننده مردم را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وقّاع شود.
آمیزلغتنامه دهخداآمیز. (اِمص ) آمیغ. مباشرت . صحبت . آرمش با. نزدیکی با. وقاع . || معاشرت . || آمیزش . (برهان ). || مخلوط کردن دو چیز یا زیاده با یکدیگر. (برهان ).
غیبت کنندهلغتنامه دهخداغیبت کننده . [ غ َ / غ ِ ب َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب )آنکه غیبت کند. آنکه غایب شود. غایب . رجوع به غَیبَت ، غَیبَة و غیبَة شود. || آنکه بدگویی و غیبت کند. بدگویی کننده از کسی در غیاب او. وَقّاع . وَقّاع
نزدیکی کردنلغتنامه دهخدانزدیکی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامش . مباضعه . بضاع . بضع. وقاع . مواقعه . مقاربت . جماع . مجامعت . مباشرت . آرامیدن با زن . آسودن با زن : بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی ... و گفتندی ... فرزند دلاور آید. (نوروز
مباضعةلغتنامه دهخدامباضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص ) جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بضاع . با کسی جماع کردن . (المصادر زوزنی ). جماع نمودن . (آنندراج )(ناظم الاطباء). جماع کردن . (منتهی الارب ). مباشرت . آرامش با زنان . صحبت . مواقعة. وقاع . مجامعت . جماع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع
وقاعةلغتنامه دهخداوقاعة. [ وَق ْ قا ع َ ] (ع ص ) مرد غیبت کننده مردم را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وقّاع شود.