وعیلغتنامه دهخداوعی . [ وَ عا ] (ع اِ) وَعْی . خروش و فریاد یا به خصوص بانگ سگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وعیلغتنامه دهخداوعی . [ وَ عی ی ] (ع ص ) فرس وعی ؛ اسب درشت اندام سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حافظ زیرک و دانا. (از اقرب الموارد).
وعیلغتنامه دهخداوعی . [ وَع ْی ْ ] (ع اِ) ریم و زردآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چرک و ریم و زردآب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خروش و فریاد یا به خصوص بانگ سگ . (منته
وعیلغتنامه دهخداوعی . [ وَع ْی ْ ] (ع مص ) نگاه داشتن . (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یاد گرفتن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آن
وایلغتنامه دهخداوای . (اِ) بر وزن لای ، چاهی را گویند که زینه پایه ها بر آن ساخته باشند تا به آسانی به ته رفته آب بردارند. || کلب بری است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ص ) گمراه
وایلغتنامه دهخداوای . (اِ) در پهلوی vay به معنی هوا. رجوع شود به ایران در زمان ساسانیان ، کریستن سن ص 177 و حواشی آن . رجوع به اندروا شود.
وعیبلغتنامه دهخداوعیب . [ وَ ] (ع ص ) (بیت ...) خانه ٔ فراخ . || جاء الفرس برکض و عیب ؛ به نهایت کوشش دوید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وعیدلغتنامه دهخداوعید. [ وَ ] (ع اِ) وعده ٔ بد. مقابل وعده که نوید و مژده و وعده ٔ خوب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و
وعیدلغتنامه دهخداوعید. [ وَ ] (ع مص ) بیم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تهدید. (اقرب الموارد). || وعده ٔ بد کردن . (از اقرب الموارد).
وعیرلغتنامه دهخداوعیر. [ وَ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سخت و صعب و دشوار. (ناظم الاطباء).
وعیبلغتنامه دهخداوعیب . [ وَ ] (ع ص ) (بیت ...) خانه ٔ فراخ . || جاء الفرس برکض و عیب ؛ به نهایت کوشش دوید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وعیدلغتنامه دهخداوعید. [ وَ ] (ع اِ) وعده ٔ بد. مقابل وعده که نوید و مژده و وعده ٔ خوب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و
وعیدلغتنامه دهخداوعید. [ وَ ] (ع مص ) بیم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تهدید. (اقرب الموارد). || وعده ٔ بد کردن . (از اقرب الموارد).
وعیرلغتنامه دهخداوعیر. [ وَ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سخت و صعب و دشوار. (ناظم الاطباء).
وعیقلغتنامه دهخداوعیق . [ وَ ] (ع اِ) وُعاق . آواز که از شکم ستور آید وقت رفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز شکم اسب . (مهذب الاسماء). || (مص ) آواز کردن شکم