وعسلغتنامه دهخداوعس . [ وَ ] (ع اِ) درختی است که از آن بربط و رباب سازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اثر.
وعسلغتنامه دهخداوعس . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اوعس . به معنی زمینهای نرم ریگناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جج ، اواعس . (از اقرب الموارد). || ج ِ وعساء. (
واسلغتنامه دهخداواس . (اِ) خوشه ٔ گندم . (برهان ) (آنندراج ). خوشه ٔ گندم یا جو. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف داس . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به داس شود.
واصلغتنامه دهخداواص . [ صِن ْ ] (ع ص ) نبت واص ؛ گیاه با هم نزدیک و درهم . (منتهی الارب ). ارض واصیةالنبات ؛ ای متصله . (از اقرب الموارد).
وعساءلغتنامه دهخداوعساء. [ وَ ] (ع ص ،اِ) پشته ٔ ریگ نرم که تره های نیکو روید در وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امکنة وعساء ؛ جاهای نرم ریگ ناک .
وعساءلغتنامه دهخداوعساء. [ وَ ] (ع ص ،اِ) پشته ٔ ریگ نرم که تره های نیکو روید در وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امکنة وعساء ؛ جاهای نرم ریگ ناک .
ایعاسلغتنامه دهخداایعاس . (ع مص ) (از «وع س ») در ریگ وعس درآمدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
نوشین سرشتلغتنامه دهخدانوشین سرشت . [ س ِ رِ ] (ص مرکب ) از شهد وعسل سرشته . به نوش سرشته . بسیار شیرین : نخستین ز جلاب نوشین سرشت زمین گشت چون حوض های بهشت .نظامی .
کلکلانجلغتنامه دهخداکلکلانج . [ ک َ ک َ ن ِ ] (اِ) یک قسم معجونی دافع قولنج وعسرالبول . (ناظم الاطباء). معجونی است هندی نافع در استسقاء. (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).کل