وعده کردنلغتنامه دهخداوعده کردن . [ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت برای اجرای امری کردن . قول دادن به کسی اجرای امری را. قول دادن . تعهد کردن : بر یخ بنویس چون کند وعده گفت
خلاف وعده کردنلغتنامه دهخداخلاف وعده کردن . [ خ ِ ف ِ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مطابق وعده عمل نکردن . برخلاف پیمان رفتن .
ورده کردنلغتنامه دهخداورده کردن . [ ] (مص مرکب ) چکه کردن سقف . (یادداشت مؤلف ): وَکَف َ توکافاً؛ چکیدن سقف خانه از باران ؛ یعنی ورده کردن . (صراح ذیل وکف ).
خلاف وعده کردنلغتنامه دهخداخلاف وعده کردن . [ خ ِ ف ِ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مطابق وعده عمل نکردن . برخلاف پیمان رفتن .
تخلف کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خلاف کردن ۲. سرپیچی کردن ۳. بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن ۴. بازماندن، دنبال افتادن
عهد کردنلغتنامه دهخداعهد کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضمانت کردن و شرط نمودن . (ناظم الاطباء). شرط کردن . || وعده دادن . وعده کردن . تعاهد. معاهده کردن . پیمان بستن : اکنون باید