وطن کردنفرهنگ انتشارات معین( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - مسکن گرفتن . 2 - جایی را به عنوان میهن انتخاب کردن .
وطنفرهنگ انتشارات معین(وَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زادگاه ، میهن . ج . اوطان . 2 - (اِمص .) اقامت در جایی .
وطنلغتنامه دهخداوطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطبا
هجرتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دوری گزیدن از وطن؛ کوچ کردن از وطن خود و بهجای دیگر رفتن؛ رفتن از شهری به شهر دیگر و در آنجا وطن کردن.۲. مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، که مبدٲ تاریخ
استیطانلغتنامه دهخدااستیطان . [ اِ ] (ع مص ) وطن گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). وطن کردن . وطن گزیدن . ایطان . جای باش ساختن از جایی . (از منتهی الارب ).
جلاءلغتنامه دهخداجلاء. [ ج َ ] (ع مص ) بیرون کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). از خانمان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || از خانمان رفتن . لازم و متعدی استعمال شود. (من