وصاةلغتنامه دهخداوصاة. [ وَ ] (ع اِ) اندرز و پند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وصیت . || شاخه ٔ خرما که بدان پشتواره بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، وَصی ̍. (اقرب
وسعةلغتنامه دهخداوسعة. [ وُ ع َ ] (ع اِمص ) فراخی و گشایش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراخی و گشادی جای . (ناظم الاطباء). رجوع به وسعت شود.
واهاًلغتنامه دهخداواهاً. [ هَن ْ] (ع صوت ) کلمه ٔ تحسین که در مقام تعجب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). واهاً له (و قدیترک تنوینه )، کلمه ای است که وقت شگفت بر چیزی خوشایند گوین
وصاءةلغتنامه دهخداوصأة. [ وَ ءَ ] (ع مص ) درهم و پیوسته روییدن گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وصاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وصاء شود.
وصالغتنامه دهخداوصا. [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وَصایَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وصایة شود. || ج ِ وصاة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وصاة شود.
پندلغتنامه دهخداپند. [ پ َ ] (اِ) آن است که به عربی نصیحت گویند. (برهان قاطع). اندرز. نُصح . وعظ. موعظت . موعظه . عبرت . (مهذب الاسماء). نُخیلة. وَصاة. ذِکری . ذکر. تذکیر. (منت
حبس البلایالغتنامه دهخداحبس البلایا. [ ح َ سُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) من اوابد العرب ، کانوا اذا مات الرجل یشدون ناقته الی قبره ، ویقلبون براسها الی ورائها، و یغطون راسها بولیة و هی البرذ
اندرزلغتنامه دهخدااندرز. [ اَ دَ ] (اِ) پند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نصیحت . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (فرهنگ سروری