وشگونلغتنامه دهخداوشگون . [ وِ ] (اِ) در تداول ، نشکون . نشکنج . نخجل . نشگون . نیشگون . قرض . منگش . (یادداشت مؤلف ).- وشگون گرفتن ؛ نشگون گرفتن . شکنجیدن .
واشگونهلغتنامه دهخداواشگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ) واژگونه . باشگونه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وارونه .(ناظم الاطباء). معکوس . باژگونه . وارون : چرا خوانیم گیتی را نمونه چو ما دار
پنجیرواژهنامه آزاد[پِ] نیشگون ، وشگون ، عملی که بیشتر با دو انگشت اشاره و شصت انجام میشه که در آن قسمتی از بدن طرف مقابل را با این 2 انگشت میپیچانند . این واژه در شیراز و برخی از
ترنجیلغتنامه دهخداترنجی . [ ت َ رَ / ت ُ رُ ] (حامص ) نشکنج و فشردگی با نوک انگشتان موضعی از بدن را. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 310 ب ). نشگون . وشگون . نیشگون .
شکنجیدنلغتنامه دهخداشکنجیدن . [ ش ِ / ش ُ ک ُ دَ ] (مص ) گرفتن عضوی باشد به سر ناخن . (آنندراج ) (غیاث ). قرز. نشگون گرفتن . وشگون گرفتن . (یادداشت مؤلف ): قرض ؛ شکنجیدن به انگشتا
نشگونلغتنامه دهخدانشگون . [ ن ِ ] (اِ) قرص . قرض . وشگون . نشکون . نشکنج . نخجل . رنج رساندن به کسی با فشردن قسمتی ازگوشت تن او میان ابهام و سبابه . (یادداشت مؤلف ).