وشکردهلغتنامه دهخداوشکرده . [ وَ ک َ / وُ ک ِ دَ / دِ ] (ص ) شخصی را گویند که در کارها تجربه ٔ بسیار داشته باشد و بعد از عاقبت اندیشی شروع در کاری کند، و بعضی گویند که شخصی باشد ک
وشکردهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چابک؛ چالاک؛ کسی که با چابکی و مهارت کار کند.۲. پیشکار؛ کارپرداز.
وسکردهلغتنامه دهخداوسکرده . [ وَ ک َ دَ / دِ ] (ص ) همان وشکرده است یعنی چست و چالاک و محال [ مآل ] اندیش . (انجمن آرا). شخصی را گویند که کارها را زود و جلد و چست کند، و به کسر او
واشکردهلغتنامه دهخداواشکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ص ) وشکرده . چست و چابک . || ساخته و پرداخته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || مستعد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و ر
واکردهلغتنامه دهخداواکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بازکرده . (آنندراج ). گشوده . گشاده : هم بر ورق گذشته گیرش واکرده و درنوشته گیرش .نظامی .صائب بجز از جبهه ٔ واکرده ٔ تقدیر
وسکردهلغتنامه دهخداوسکرده . [ وَ ک َ دَ / دِ ] (ص ) همان وشکرده است یعنی چست و چالاک و محال [ مآل ] اندیش . (انجمن آرا). شخصی را گویند که کارها را زود و جلد و چست کند، و به کسر او
واشکردهلغتنامه دهخداواشکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ص ) وشکرده . چست و چابک . || ساخته و پرداخته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || مستعد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و ر
وشکلیدهلغتنامه دهخداوشکلیده . [ وَ ک ُ دَ / دِ ] (ن مف )وشکرده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وشکرده شود.
کارراه اندازلغتنامه دهخداکارراه انداز. [ اَ ] (نف مرکب ) کسی که کار دیگران را انجام دهد. کسی که در پیشرفت امور دیگران کمک کند. کارراه انداز قوی ؛ وِشکَردَه . (از سبک شناسی ج 2 ص 302).
پیشکارفرهنگ مترادف و متضادپاکار، پیشخدمت، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، دستیار، عامل، قایممقام، کارپرداز، کارگزار، مباشر، مددکار، مشاور، معاون، نایب، وشکرده، وکیل