وشهلغتنامه دهخداوشه . [ وَ ش َ / ش ِ ] (اِ) اشه . اشق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انغوزه . || یک نوع دارویی دیگر. (ناظم الاطباء).
وشحلغتنامه دهخداوشح . [ وُ / وُ ش ُ ] (ع اِ) اوشحه . وشائح . ج ِ وشاح [ وِ / وُ ] . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وشاح شود.
کای وشهلغتنامه دهخداکای وشه . [ وَ ش ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه .محصول آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واهاًلغتنامه دهخداواهاً. [ هَن ْ] (ع صوت ) کلمه ٔ تحسین که در مقام تعجب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). واهاً له (و قدیترک تنوینه )، کلمه ای است که وقت شگفت بر چیزی خوشایند گوین
کای وشهلغتنامه دهخداکای وشه . [ وَ ش ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه .محصول آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب وشهرت عبدالمجید طالقانی خطاط مشهور است . وی در خط شکسته مانند میرعماد در نستعلیق استاد بوده است و این خط را به پایه ای رسانید که تاک
شأسلغتنامه دهخداشأس . [ ش َءْس ْ ] (اِخ ) نام راهی است میان خیبر وشهر مدینه ٔ منوره . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
طروءلغتنامه دهخداطروء. [ طُ ] (ع مص ) از جائی وشهری برآمدن . (صراح ). از جائی به جائی شدن یا آمدن .(زوزنی ). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی . یقال :