وشظلغتنامه دهخداوشظ. [وَ ] (ع مص ) درپیوستن و آمیزش نمودن گروهی اندک با دیگران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد):وشظ القوم الینا؛ درپیوستند به ما و آمیزش نمودند وا
وشزلغتنامه دهخداوشز. [ وَ ] (ع ص ، اِ) شتر توانا بر سیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جای بلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنکه بر وی تکیه کنند و به وی پ
وشالغتنامه دهخداوشا. [ وَ ] (اِ) صمغی است که بخور کنند بوی خوش را، این صمغ معطر است و در آتش ریزند و آن صمغ فرولا گالبانی فرا باشد، و آن را باریجه نیز نامند: کندر و وشا. (گیاه