وشاملغتنامه دهخداوشام . [ وِ ] (ع اِ) وُشوم .ج ِ وَشْم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (آنندر
وشوملغتنامه دهخداوشوم . [ وُ ] (ع اِ) وِشام . ج ِ وَشْم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (منتهی الارب ). رجوع
صغادالاسودواژهنامه آزادنام چشمه وهمچنین منطقه زراعی وسیعی در شهرستان اقلید فارس است.وشامل صغادالاسود سفلی وعلیا است.مردم اقلید به آن چغرسیاه به ضم اول و دوم میگویند. صغادالاسود یا چُغ
تطبیقلغتنامه دهخداتطبیق . [ ت َ ] (ع مص ) درگرفتن تمامه ٔ چیزی را وشامل گشتن . || پوشیدن ابر هوا را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روی زمین فراگرفتن باران .
هشامیهلغتنامه دهخداهشامیه . [ هَِمی ی َ ] (اِخ ) از فِرَق اهل کلام و از مشبهه ٔ شیعه وشام دو طایفه اند: هشامیه ٔ اول که اصحاب هشام بن الحکم اند و هشامیه ٔ دوم که اصحاب هشام بن سال
متعشیلغتنامه دهخدامتعشی . [ م ُ ت َ ع َش ْ شی ] (ع ص ) طعام شبانگاهی خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شبانگاه خورنده وشام خورنده . (ناظم الاطباء). || شبکور. (ناظم الاطباء)