روایی صوریface validityواژههای مصوب فرهنگستاندرجۀ منطقی بودن یک اندازه یا وسیلۀ اندازهگیری در بازبینی ظاهری
زمانسنج ایزوتوپیisotopic chronometerواژههای مصوب فرهنگستانوسیلۀ اندازهگیری سن نمونه به روش تعیین تعداد ایزوتوپهایی خاص و دخترهستههای آن در نمونه
جریبانهفرهنگ فارسی معین(جَ نِ) [ معر - فا. ] (ق مر.) مالیات یا عوارضی که به وسیلة اندازه گرفتن زمین تعیین می شود.
گرماسنجفرهنگ فارسی معین( ~ . سَ) (اِمر.) وسیلة اندازه گیری مقدار گرمایی که دفع ، جذب یا از جسمی به جسمی دیگر منتقل می شود، کالری متر.
وسیلهلغتنامه دهخداوسیله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) دستاویز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات ). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین ). || سبب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). علت
وسیلهفرهنگ فارسی عمید۱. سبب؛ دستاویز.۲. آنچه بهواسطۀ آن به دیگری نزدیکی و تقرب پیدا میکنند.۳. [عامیانه، مجاز] واسطه؛ میانجی.
وسیلهدیکشنری فارسی به انگلیسیappliance, applicator, gadget, implement, instrument, instrumentality, intermediary, lever, means, ment _, organ, tackle, tool, ure _
وسیلهلغتنامه دهخداوسیله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) دستاویز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات ). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین ). || سبب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). علت
وسیلهفرهنگ فارسی عمید۱. سبب؛ دستاویز.۲. آنچه بهواسطۀ آن به دیگری نزدیکی و تقرب پیدا میکنند.۳. [عامیانه، مجاز] واسطه؛ میانجی.