نعقانلغتنامه دهخدانعقان . [ ن َ ع َ ] (ع مص ) نعق . نعیق . نعاق . (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به نَعق شود.
ناغانلغتنامه دهخداناغان . (اِخ ) از دهات دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد، در 10هزارگزی جنوب شرقی اردل بر سر راه مالرو چقاخور به دویلان . در دامنه ٔ کوه معتدل هوای متمایل به
ناغانلغتنامه دهخداناغان . (اِخ ) ده ویرانه ای است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 10 ص 194).
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ نی ی / ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به نعمانیه که دیهی است در مصر. (ریحانة الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به نعمانیه که موضعی است بین واسط و بغداد د
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ ] (اِخ ) موسی بن یوسف بن احمد الایوبی الانصاری النعمانی الشافعی ، مکنی به ابوایوب و ملقب به شرف الدین قاضی و مورخ دمشقی است . به سال 946 هَ . ق .
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ ] (اِخ ) (الَ ...) مزیدبن علی بن مزید، مکنی به ابوعلی و معروف به النعمانی شاعر و از اهل نعمانیه ٔ عراق است و به سال 611 هَ . ق . در آنجا درگذشت .
نعاقلغتنامه دهخدانعاق . [ ن ُ ] (ع مص ) نعق . نعیق . نعقان . (متن اللغة). بانگ بر گوسفند زدن . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن شبان گوسفندان خود را و زجر نمودن . (آنندراج ). بان
نعقلغتنامه دهخدانعق . [ ن َ ] (ع مص ) بانگ کردن غراب . (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نعیق . نُعاق .(متن اللغة) (اقرب الموارد). || بانگ کردن شبان گوسفندان خود
نعیقلغتنامه دهخدانعیق . [ ن َ ] (ع اِ) بانگ زاغ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آواز کلاغ بی آنکه گردن بکشد، خلاف نعیب . بانگ کلاغ . غارغار کلاغ . نغیق . (یادداشت مؤلف ) : نعیق تو
بانگلغتنامه دهخدابانگ . (اِ) فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صوت . آوا. صیحة. (ترجمان القرآن ). صراخ ، هیاهو. صیاح ، نعره . غو. (فرهنگ اسدی ). بان . (فرهنگ اسدی ). ند
نعمانیلغتنامه دهخدانعمانی . [ ن ُ نی ی / ن ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به نعمانیه که دیهی است در مصر. (ریحانة الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به نعمانیه که موضعی است بین واسط و بغداد د