وسواسلغتنامه دهخداوسواس . [ وَس ْ ] (ع اِ) اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر بدی که به قلب خطور کند وهر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. (اقرب الموارد). || عبارت است از خواطر نفسانیه ٔ جسمانیه ،خواه عقلی باشد خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است
وسواسلغتنامه دهخداوسواس . [ وِس ْ ] (ع مص ) بد اندیشیدن . (منتهی الارب ). بد اندیشیدن و اغوا کردن شیطان . (از ناظم الاطباء). در دل افکندن شیطان و نفس چیزی بی نفع و بی خیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).وسوسه . (منتهی الارب ). قوله تعالی : فوسوس لهما ال
وشواشلغتنامه دهخداوشواش . [ وَش ْ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مردم سبک . (مهذب الاسماء). || شترمرغ سبک تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). صفت برای مردم و شتر و شترمرغ :رجل وشواش . نعامة و ناقة وشواشة. (اقرب الموارد).
وصواصلغتنامه دهخداوصواص . [ وَص ْ ] (ع اِ) سوراخ پرده به مقدار چشم که بنگرند از وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || روی بند خرد که دختران بر روی افکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روی بند خرد. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سنگ ریزه ها در میانه
وسواسدیکشنری عربی به فارسیماليخوليا , حالت افسردگي , سودا , مراق , اضطراب وانديشه بيهوده راجع بسلا متي خود
وسواسلغتنامه دهخداوسواس . [ وَس ْ ] (ع اِ) اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر بدی که به قلب خطور کند وهر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. (اقرب الموارد). || عبارت است از خواطر نفسانیه ٔ جسمانیه ،خواه عقلی باشد خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است
وسواسلغتنامه دهخداوسواس . [ وِس ْ ] (ع مص ) بد اندیشیدن . (منتهی الارب ). بد اندیشیدن و اغوا کردن شیطان . (از ناظم الاطباء). در دل افکندن شیطان و نفس چیزی بی نفع و بی خیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).وسوسه . (منتهی الارب ). قوله تعالی : فوسوس لهما ال
وسواسدیکشنری عربی به فارسیماليخوليا , حالت افسردگي , سودا , مراق , اضطراب وانديشه بيهوده راجع بسلا متي خود
وسواسفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) تردیدی آزاردهنده در مورد بعضی امور، بهویژه پاکیزگی.۲. (اسم مصدر) [مجاز] دقّت بسیار در جزئیات.۳. دودلی؛ تردید.۴. [قدیمی] اندیشۀ بد.
قفل وسواسلغتنامه دهخداقفل وسواس . [ ق ُ ل ِ وَس ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنکه ٔ آهن که حلقه های آهن بر آن نصب کنند و دو میل آهنی که هر دو به هم وصل دارند ازآن حلقه ها درگذرانند و بستن و گشادن آن خالی از اشکالی نیست ، و آن را در عرف هند گورکهردهندها خوانند ولهذا اکثر جوگیان دارند. (فرهنگ نظام )
وسواسلغتنامه دهخداوسواس . [ وَس ْ ] (ع اِ) اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر بدی که به قلب خطور کند وهر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. (اقرب الموارد). || عبارت است از خواطر نفسانیه ٔ جسمانیه ،خواه عقلی باشد خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است
وسواسلغتنامه دهخداوسواس . [ وِس ْ ] (ع مص ) بد اندیشیدن . (منتهی الارب ). بد اندیشیدن و اغوا کردن شیطان . (از ناظم الاطباء). در دل افکندن شیطان و نفس چیزی بی نفع و بی خیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).وسوسه . (منتهی الارب ). قوله تعالی : فوسوس لهما ال
وسواسدیکشنری عربی به فارسیماليخوليا , حالت افسردگي , سودا , مراق , اضطراب وانديشه بيهوده راجع بسلا متي خود
وسواسفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) تردیدی آزاردهنده در مورد بعضی امور، بهویژه پاکیزگی.۲. (اسم مصدر) [مجاز] دقّت بسیار در جزئیات.۳. دودلی؛ تردید.۴. [قدیمی] اندیشۀ بد.