وزوزیلغتنامه دهخداوزوزی . [ وِزْ وِ ] (ص نسبی ) در تداول ، موی وزکرده و ژولیده و دارای جعدهای بسیار ریز و نامرتب . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
زنبوریفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی چراغ توری. Δ احتمالاً بهواسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده.۲. نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان میکنند.
ازيزدیکشنری عربی به فارسیوزوز کردن , ورور کردن , نامشخص حرف زدن , وزوز , ورور , شايعه , همهمه , اوازه , هواپيما را با سرعت وبازاويه تند ببالا راندن , زوم , با صداي وزوز حرکت کردن , بسرع