وزن بیشینۀ برخاستmaximum take-off weight, MTOWواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر وزن مجاز هواگَرد در هنگام برخاستن از روی باند پرواز
گوزنلغتنامه دهخداگوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوش
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زَ ] (اِخ ) نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه . دارای راه آهن و 2750 تن سکنه .
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زِ ] (اِخ ) پوسنان ، بفرانسه پوزنانی . نام شهری مستحکم ، مرکز ایالتی بهمین نام در پروس کنار نهر وارته ، واقع در 255 هزارگزی شرقی برلن و دارای 68315 تن سکنه و مدرسه ٔ صنعتی ، مدرسه ٔ متوسطه ، مدرس
هواگَرد متوسطmedium aircraftواژههای مصوب فرهنگستانهواگَردی با وزن بیشینۀ برخاست بین 7000 تا 136000 کیلوگرم
بار بالwing loading/ wing loadواژههای مصوب فرهنگستاننسبت حداکثر وزن بیشینۀ برخاست هواپیما به سطح کلی بال آن
هواگَرد بسیارسبکvery light aircraft, VLAواژههای مصوب فرهنگستانهواگَردی با وزن بیشینۀ برخاست 750 کیلوگرم در امریکا یا 390 کیلوگرم در انگلستان
وزنفرهنگ فارسی عمید۱. میزان سنگینی چیزی.۲. [مجاز] ارزش و اعتبار.۳. (ادبی) آهنگ و تناسب کلام.۴. (موسیقی) ریتم.
وزنلغتنامه دهخداوزن . [ وَ ] (ع مص ) دل بر چیزی نهادن . نهادن دل خود را به چیزی : وزن نفسه علی کذا؛ نهاد دل خود بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنجیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زنة. (منتهی الارب ). سختن . (تاج المصادر بیهقی ). اندازه کردن . (منتهی الارب )(ناظم
گوزنلغتنامه دهخداگوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوش
دروزنلغتنامه دهخدادروزن . [ دَ؟ ] (اِخ )ذکر ماسح و سوادی که در آن مقادیر مساحت شده ٔ زمینها را ثبت کند. (مفاتیح ، در مواضعات ذکور و دفاتر).
دروزنلغتنامه دهخدادروزن . [ دِ رَ / رُو زَ ] (نف مرکب ) حصّاد و دروگر. (ناظم الاطباء). درونده ٔ غله . (از شعوری ج 1 ورق 450).
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ پ ُ زَ ] (اِخ ) نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه . دارای راه آهن و 2750 تن سکنه .