ورگوشیلغتنامه دهخداورگوشی . [ وَ ] (اِ مرکب ) ورگوش . گوشواره ٔ درازی راگویند که تا به دوش برسد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || لبه ٔ گوش و نرمه ٔ گوش . (ناظم الاطباء).
ورگوشیلغتنامه دهخداورگوشی . [ وَ ] (اِ مرکب ) ورگوش . گوشواره ٔ درازی راگویند که تا به دوش برسد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || لبه ٔ گوش و نرمه ٔ گوش . (ناظم الاطباء).
تشنفلغتنامه دهخداتشنف . [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] (ع مص ) با برگوشی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ورگوشی در گوش کردن . (زوزنی ). با ورگوش شدن . (دهار). گوشواره نهادن خود را. (منتهی الارب
تشنیفلغتنامه دهخداتشنیف . [ ت َ ] (ع مص ) گوشواره در گوش کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ورگوشی در گوش کسی کردن . (زوزنی ). گوشواره نهادن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج )
شنفلغتنامه دهخداشنف . [ ش َ ] (ع اِ) گوشواره ٔ بالایین یاآویزه ٔ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمه ٔ گوش باشد. ج ، شنوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گ