ورکاکلغتنامه دهخداورکاک . [ وَ ] (اِ) مرغی است درنده که آن را شیرگنجشک خوانند و بعضی گویند مرغ مردارخوار. (برهان ). مرغی است که آن را شیرگنجشگ گویند و بعضی مردارخوار را گفته اند
ورکاکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= کرکس: ◻︎ بهجای مشک نبویند هیچکس سرگین / بهجای باز ندارند هیچکس ورکاک (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۳).
شیرگنجشکلغتنامه دهخداشیرگنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ مرکب ) ورکاک که پرنده ای است بزرگ و مردارخوار. (منتهی الارب ) (برهان ). کزنه . ستوچه . (زمخشری ). کرکسه . (فرهنگ فارسی معین ). || نوع
اصرمانلغتنامه دهخدااصرمان . [ اَ رَ ] (ع اِ) اصرمانی . ورکاک و زاغ . (منتهی الارب ). صُرَد وغراب . (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شب و روز. (منتهی الارب ) (آنندراج
بوییدنلغتنامه دهخدابوییدن . [ دَ ] (مص ) بوکردن شخص چیزی را. (آنندراج ). استشمام کردن . بوی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : بجای مشک نبویند هیچ کس سرگین بجای باز ندارند هیچ کس ورکاک