وروگردیلغتنامه دهخداوروگردی . [ وُ گ ِ ] (ص نسبی ، اِ) بروجردی : احمدبن عبد العزیز... احموله ٔ وروگردی را به حضرت معتضدی فرستاد. احموله ... به اصفهان نارسیده آفتاب دولت آل عجل به م
ولوگردلغتنامه دهخداولوگرد. [ وَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چیمه رود بخش نطنز شهرستان کاشان . سکنه ٔ آن 520 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ولوگردواژهنامه آزادنام این روستا از ترکیب( ول )بمعنی گل و شکوفه و (گرد) که در زبان تاتی به معنی شهر و روستا و آبادی است تشکیل شده
وروگردیلغتنامه دهخداوروگردی . [ وُ گ ِ ] (ص نسبی ، اِ) بروجردی : احمدبن عبد العزیز... احموله ٔ وروگردی را به حضرت معتضدی فرستاد. احموله ... به اصفهان نارسیده آفتاب دولت آل عجل به م
بروجردلغتنامه دهخدابروجرد. [ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) وروجرد. وروگرد. ولوگرد. بروگرد . شهرکیست خرم [ از جبال ] و بانعمت ، و از وی زعفران و میوه ٔ نیک خیزد. (حدود العالم ، ذیل بروگرد). شهر
ولوگردلغتنامه دهخداولوگرد. [ وَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چیمه رود بخش نطنز شهرستان کاشان . سکنه ٔ آن 520 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).