ورورپفلغتنامه دهخداورورپف . [ وِرْ وِ پ ُ ] (اِ صوت ) آهسته آهسته دم کردن فسونگران چنانکه دأب آنهاست و زیرلب خواندن افسونگران فسون و عزیمت را و بر مسحور دم کردن اگر لفظ پف کردن ر
رنگ ورورفتهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنچه رنگ و نمای آن از حالت اصلی برگشته و کمرنگ یا بیرنگ شده است؛ رنگرفته؛ رنگپریده.۲. کهنه.
رنگ و رولغتنامه دهخدارنگ و رو. [ رَ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لون و ظاهر چیزی . لون و نمای چیزی .- رنگ ورورفته ؛ چیزی که لون و نما و ظاهر آن از حالت اصلی بگردیده باشد.
کمرنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ملایم، باز، مات، رنگ ورورفته، بیرنگ، سفید کلام ساده و بیپیرایه
ورورلغتنامه دهخداورور. [ وَرْ وَ ] (حرف اضافه ، ق ) نزدیکی ها. (یادداشت مؤلف ): خدا وقتی هامیده ورور جماران هم هامیده ؛ یعنی خدا وقتی خواهد عطا فرماید در نزدیکی های جماران نیز